متن زیر از حاج اقای میرباقری میباشد:
.«بسم الله الرحمن الرحیم» میدانید در ادبیات میگویند: این «بای» متعلق میخواهد. «بسم الله» یعنی چه؟ یعنی «استعینوا بسم الله»، «ابتدوا بسم الله»، «اقرب بسم الله»، با اسم خدا میخوانم، با اسم خدا شروع میکنم. با اسم خدا آغاز میکنم. یا «استعینوا بالله» استعانت میجویم بالله! این هم یکی. در آغاز هر کاری به ما گفتند که: وقتی میخواهید کار را انجام دهید، چه کار بزرگ، چه کار کوچک. میخواهید یک قدم بردارید. میخواهید یک نگاه کنید. یک حرف بزنید، «بسم الله الرحمن الرحیم» را بگویید. در این مقام باشید. در روایت معنا کرده، فرموده: «استعینوا فی اموری کلها» در شیخ صدوق این روایت است. پس بسم الله متعلقش چیست؟ «استعینوا بالله» استعانت میجویم به الله، این اسم را در روایت توحید صدوق، اینطور معنی کرده است. «بسم الله» یعنی «استعینوا بالله» وقتی اسم به حضرت حق اضافه میشود، بیانیه است. «بسم الله» اسمی است که همان الله است. «استعینوا» به اسمی که الله است. این یک احتمال در این آیه است. «استعینوا فی اموری کلها بالله» یعنی هر کاری میخواهید بکنید در آن کار، استعانت از اسم الله است. استعانت از الله، تبارک و تعالی از این اسم شریف بجویید. حالا الله چیست؟ اسم الله چیست؟
یک مقداری من عرض میکنم. که حالا به اندازهای که اقتضا است، البته برای مخاطبان عزیزمان هم زیره به کرمان بردن است. الحمدلله همه این چیزها را بلد هستند. میدانند. جداً عرض میکنم. الله تبارک و تعالی، در روایت اینطور معنا شده است. در روایت شیخ صدوق و غیره، حضرت فرمودند: «الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ کُلُّ مَخْلُوق» (بحارالانوار/ج3/ص41) الله آن حقیقتی است که همهی مخلوقات متاله به او هستند. از مادهی اله است. یعنی متضرع به او هستند. محتاج به او هستند. اضطرار به او دارند. منتهی عنایت کنید، این حالت اضطرار، پوشیده است. یعنی این اضطرار را انسان درک نمیکند. الا در شرایطی که فرمود: همهی اسباب از کار بیفتد. همهی امیدها قطع شود. انسان تا امیدوار به غیر خدا است، و اتکا به غیر خدا دارد این اضطرار به حضرت حق را نمیفهمد. به تعبیر دیگر، به تعبیر قرآن حضرت حق آن موجود غنی است که ما با تمام وجود فقیر او هستیم و مضطر به او هستیم. «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ» شما فقیر هستید، ولی فقیر الی الله هستید. فقیر به هیچکس دیگر نیستید. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر/15) رابطهی غنی و فقیر چیست؟ رابطهی اضطرار است. توحید وقتی به درد میخورد که ما اضطرارمان را به خدای متعال بفهمیم. و الا اینکه خدایی هست، خیلی گرهای از کار ما باز نمیکند. نمیگویم به هیچ درد نمیخورد. موحد آن کسی است که در مقام اضطرار است. یعنی در همهی حالات خودش را مضطر میبیند. نسبت به نبی اکرم، همینطور است. نسبت به امام و ولی هم همینطور است. آن کسی که ما را راهبری میکند اضطرار است. ما تا به اضطرار نرسیم، نمیتوانیم بهره ببریم. این شعر از حضرت زهرا(س) خطاب به پدر بزرگوارشان نقل شده است. «انا فقدناک فقد الارض بابلها» ما شما را از دست دادیم، مثل سرزمینی که باران بارندهی خود که دائم میبارد بر او از دست بدهیم. اگر انسان درکش این بود که حضرت بارانی است که اگر بر سرزمین وجود مبارک بارید، ما زندهایم والا مردهایم. اگر این احساس بر نبی اکرم پیدا شد که ما سرزمین کویری هستیم که او بارانی است که بر ما میبارد، آنوقت از حضرت بهره میبریم. و الا پیغمبر هستند و الحمدلله من هم هستم دیگر! با هم یک قرارداد ترک مخاصمه امضاء میکنیم، یا نه میآییم پیامبر را به بازی میگیریم. نمیتوانیم با هم مشارکت کنیم. دنبال حضرت حرکت کنیم.
: ما واقعاً مضطر هستیم. این را آدم باید بداند. وگرنه اگر آدم این را نداند چه بهرهای از امام میبرد؟ ما اضطرار داریم، ولی وقوف به اضطرارهای خودمان نداریم. در دعای عرفه هست «أَوْقِفْنِی عَلَى مَرَاکِزِ اضْطِرَارِی» (بحارالانوار/ج95/ص226) ما به نقطههای اضطرار که در ما هست، واقف نیستیم. بنابراین حضرت حق آن غنی است که ما به او فقیر هستیم، و مضطر به او هستیم و به غیر او هم احتیاجی نداریم. فقط به او محتاج هستیم. این واضح است. حتی ببینید، ما شیعیان که اهلبیت را واسطه میدانیم، اصلاً برای ائمه اضطراری قائل نیستیم. همه وسایل فیض هستند. آن هم به اذن الله، البته واسط هستند. کما اینکه خورشید به صورت جزئی وساطت میکند، منظومهی شمسی وابسته به اوست، کل کائنات وابسته به نبی اکرم (ص) است. اصلاً این شرک نیست، کجای این شرک است و غلو است؟ عنایت کردید. واسطهی فیض هستند. همه فقیر هستند. حتی خود وجود مقدس نبی اکرم هم از ایشان نقل شده، «الفقر فخر» فقیر به خدا بودن! چه افتخاری بالاتر از اینکه آدم فقیر الی الله باشد؟ که این فقر مبدأ همه غناهاست. اگر کسی فقیر الی الله شد، عزیز میشود. فقرش به سوی خدا که رفت، حتماً به عزت میرسند. حالا این نکته سر جای خودش.
ببینید پس خدای متعال غنی است و ما فقیر. فقر ما در حد اضطرار است. این تعبیر را من یک مقداری باز کنم، یک بیانی دارند امیرالمؤمنین(ع) آن هم من در مناجاتی که در مسجد کوفه است، چون همه مخاطبان حفظ هستند و گویا هم هست، وجدانی وجدانی است. همه لمس میکنیم. وقتی گفته میشود الله، معنایش این است. مقدماتی دارد تا میرسد به این نجوا که شروع میشود. انسان احساس خودش را به حضرت حق در مناجات به حضرت حق بازگو میکند، و طراوت پیدا میکند. «مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الْعَظِیمُ وَ أَنَا الْحَقِیرُ» (بحارالانوار/ج91/ص109) همهی عظمت از آن توست. و همهی حقارت از آن من. ما قبلاً که هیچی نداشتیم. بعد هم که به مرگ میرسیم، قبل از وقت پیری همه چیز را از دست میدهیم. پس این وسط هم خبری نیست. از طرف دیگر آن عظمت محض است. «مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّت» مگر اینطور نیست. اینطور هم نیست که وقتی خدای متعال به ما زندگی داد، حالا ما شریک خدا شدیم. خدا حی است، من هم حی هستم. نه ازلاً ابداً. او حی است و ما میّت هستیم. «وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ إِلَّا الْحَی» این نکته هم میگویم چون در تفسیر بسم الله دخیل است. ما اگر به حیات میرسیم، ریشهی حیات در رحمت خدا است. او حی است، اگر بخواهد به ما حیات بدهد، حیات او به خاطر رحمتش است. در حیات دادن طمعی ندارد. انتظاری از ما ندارد. فقط رحمتش موجب میشود. «أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّت وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ إِلَّا الْحَی» آیا به میت کسی غیر از حی ترحم میکند؟ «أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیفُ» همینطور نیست؟ ما ازلاً ضعیف بودیم. ابداً هم... الآن هم خیال میکنیم قوهای داریم. اگر حضرت حق که در ما میدمد، ندمد، معلوم میشود که ما قوه داریم یا نداریم. اگر ما قوه داشتیم، چطور وقتی کم کم سن ما به سن کهولت میرسد، واقعاً پشه را از خودمان نمیتوانیم دفع کنیم؟ درجه حرارت ما چند درجه بالا برود؟ به نقطهی حساس تب برسد، یک پشه را نمیتوانیم از خودمان دفع کنیم. «أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیفُ» ازلاً و ابداً!
«أَنْتَ الْبَاقِی وَ أَنَا الْفَانِی» خدای متعال باقی است، ما ازلاً فانی بودیم و ابداً هم فانی هستیم. این وسط هم او باقی است. بقای ما به بقای او وصل است. «وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَانِیَ إِلَّا الْبَاقِی» مگر غیر باقی میتواند به فانی ترحم کند؟ محبت کند؟ فانیها که نمیتوانند به همدیگر چیزی بدهند. فقط محبت اوست که فانیها را باقی میکند. «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم» ما زائل بودیم و الآن هم زائل هستیم. سماوات و ارض هم زائل هستند. «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُورا» (فاطر/41) او نگه میدارد. خوب اگر خدای متعال ما را نگه ندارد، زائل هستیم. چه کسی میتواند نگه دارد؟ زائلهای دیگر؟ زائلهای دیگر هم کارهای نیستند. اوست که همه را نگه میدارد. البته گاهی بعضی واسطه هستند. «یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِه» (حج/65) اما نبی اکرم ید الله است، دست خداست. اهلبیت ید الله هستند. به واسطهی آنها نگه میدارد. تفویض هم نیست. خدای متعال استعفا داده، کار را واگذار کرده، این شرک است. این نیست. الآن هم خدای متعال همه کاره است. اما خدای متعال به وسیلهی نبی اکرم، این کار را میکند. حضرت در یک مقامی است که دستش دست خداست. «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ» است ولیّ «یُمْسِکُ السَّماءَ» است. پس ببینید خدای متعال اینطور نیست. خدای متعال یعنی حی، حی یعنی قیوم، یعنی ازلی، یعنی ابدی، یعنی دائم، یعنی قادر، همهی اسماء حسنی را دارد. که دیدید وقتی الله را معنا میکنند، گاهی میگویند: الله اسم اعظم الهی است. بعد اسم اعظم را که توضیح میدهند، میگویند: همهی اسمای حسنی خدا در الله جمع است. یعنی شما اگر یک دانه یا الله بگویید، گویا همهی جوشن کبیر را گفتهاید. اگر کسی درست یا الله بگوید، لذا هر اسمی جایی دارد، آدم اگر گرسنه است و غذا میخواهد خوب است یا رزاق بگوید. یا وهاب بگوید. وقتی مثلاً میترسد بگوید: یا امان الخائفین. و بقیه...
ولی الله جای همه را میگیرد، در همهی ابعاد میشود یا الله بگویی. الله یعنی امان الخائفین، یعنی یا غیاث المستغیثین، همه در «یا الله» است. پس الله اسم اعظم الهی است، اسم جامع است. که همهی کمالات در آن جمع هستند. الله برای ذاتی اسم است که آن ذات جامع همهی کمالات است. همه مضطر به او هستیم. اضطرار ما به حضرت حق از طریق اسماء الله است. و لذا میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) خدا را به واسطهی اسماء بخوانید یعنی از خدا به واسطهی اسماء مدد بجویید. اینها واسطه هستند بین ما و خدا، به واسطهی این اسماء از خدا بخواهیم. پس رابطهی ما با خدای متعال اینطور است.
ما اگر این رابطه را نفهمیم، به غیر خدای متعال تکیه میکنیم. و با تکیه به غیر خدای متعال مشرک میشویم. به تعبیر آخر. ما مضطر هستیم، ما فقیر هستیم، ما عاجز هستیم، در تمام لحظات. اضطرارهایمان را به غیر تکیه میدهیم. به بیکارها تکیه میکنیم، پا روی زمین میگذاریم، خیال میکنیم زمین سفت است. من را باید یک کسی نگه دارد. از ناحیهی پایین و پایین پای من، از بالای سر هم همینطور است. اگر خدای متعال نگه ندارد، خطر بالای سر از پایین پا، یعنی خطر اینکه چیزی بر من سقوط کند از اینکه من سقوط کنم کمتر نیست. از همهی جوانب ما محافظ میخواهیم. خوب اگر آدم خیال کرد این طرف که سقف آسمان است، این طرف هم که زمین است، مشرک میشود. یعنی پا روی زمین میگذارد مشرک است. اگر خیال کرد که خورشید به من نور میدهد، مشرک است. اگر خیال کرد که دریا به من آب میدهد، مرا سیراب میکند، مشرک است. اگر خیال کرد که مادر مشکل مرا حل میکند، طفل مشرک است. منتهی شرک خفی است. شرکی که ممکن است خدای متعال هم ببخشد، ولی آدم اینطوری موحد نمیشود. الله یعنی آن حقیقتی که همهی حقایق در آن است که قرآن به تعبیری میگوید: اگر میخواهید الله را ببینید چه کسی است، قرآن همه تعریف الله است. الله را با اسماء حسنی بخوانید، بسم الله الرحمن الرحیم. سورهی توحید را بخوانید، «بسم الله الرحمن الرحیم، قل هوالله احد، الله صمد» اینها اسامی خداست. «الله صمد» است. صمد یعنی چه؟ یعنی همه به او فقیر هستیم. «السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْه» (کافی/ج1/ص124) همه دستشان به طرف او دراز است، بخواهند یا نخواهند. اینکه ما میگوییم: لا اله الا الله! اینکه قراردادی نیست. بقیه الوهیت ندارند. اله او نیست که سید است، مصمود است، همه فقیر به او هستند، حی است، قیوم است، قائم است، دائم است. همه هم از او میگیرند. لذا با نامگذاری که کسی الله نمیشود. یک موجودی اسمش را الله بگذارند، «أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُم» (اعراف/71) او اله نمیشود. واقعاً «لا اله الا الله» واقعاً «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِله» (زخرف/84) نیست، نه اینکه ما نباید الهی برای خودمان، اصلاً الهی نیست. اله او است. من ممکن است نفس خودم را بپرستم. وقتی پرستیدم، او که اله من نیست. باز هم اله من حضرت حق است. یعنی نفس انسان که انسان را نگه نمیدارد. ممکن است کسی خورشید را بپرستد، خورشید که اله نیست. اله او است. الآن هم که دارد خورشید را میپرستد، بار هم حضرت حق اله اوست. پس ببینید الله تبارک و تعالی یعنی آن حقیقتی که همهی کمالات از اوست، همه محتاج و مضطر او در همه شبههها هستند. این اضطرار وقتی خودآگاه میشود که حجاب اسباب کنار میرود. انسان در نیازهای خودش اگر خودش را دید، موجب میشود. اگر اسباب را دید، مشرک میشود. هردو هم شرک است. یکی شرک به خود است. خودش را خدا میبیند. یکی اسباب را جای خدا مینشاند. اگر انسان خیال کرد این آب از او رفع عطش میکند، آب که خدا نیست، من که فقیر آب نیستم.
چرا این را میدانیم، اما وقتی از این حقیقت غفلت میکنیم؟.
ببینید مقام بسم الله، وقتی حاصل میشود که انسان ملازم با این کار باشد. پس بسم الله الرحمن الرحیم، یعنی من در همهی کارها وقتی گرسنه میشوم، بفهمم من اول فقیر هستم. گاهی اوقات وقتی آدم گرسنه میشود، صبر کند غذا نخورد، به نقطهی اضطرار برسد. متوجه شود که من گرسنه میشوم، در همین گرسنگی میگوید: اگر تغذیه نشوم، به من عطا نکنند، نابود میشوم. وقتی تشنه میشود، گاهی یک خرده صبر کند، این تشنگی فشار بیاورد، من تشنه میشوم. یک خرده دیر بخوابد، بفهمد بابا من خسته میشوم. من موجودی نیستم که خسته نشوم، گرسنه نشوم، تشنه نشوم. غصهدار نشوم. دائم در معرض این امور هستیم. بعد هم وقتی ضعف خودش را دید، دوم این است، اگر گفت: حالا تشنه میشوم آب میخورم، این باز مشرک میشود. عجز خودش را ندید، غافل میشود. عجزش را دید، گفت: خودم رفع می کنم موجب میشود. «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/78) خودم عالم بودم، پول درآورده بودم، نگاه قارونی! خودم هم نیاز خودم را رفع میکنم. این میشود موجب! گفت: زمین زیر پای من سفت است، این میشود مشرک. کسی که این حجابها از او کنار میروند، وقتی حجابها کنار رفت، حضرت حق را در همهی عالم میبیند. نمیخواهم بگویم مشاهدهی حسی. معلوم است چه میخواهیم بگوییم. یعنی میخواهیم بگوییم که هرچه به شما میرسد، این آب اگر به شما عطا میکند، رحمت و محبت خداست. یعنی رشتههای محبت خدا هستند که ما را تأمین میکنند.
: در این مدت که حواسمان را جمع کنیم، آنوقت این حالت و این حس و این اتفاق میشود یک اتفاق دائمی شود.
یعنی در مقام بسم الله قرار بگیریم. کسی که در مقام قرار بگیرد، همینطور است. اولیای خدا در مقام هستند. یعنی هیچ لحظهای «لا تشرک بالله طرفة عین ابدا» یعنی به اندازهی یک پلک بر هم زدن هیچ چیز را شریک خدا ندانیم. این جمله را ببنید. حضرت میفرماید: در قرآن است. پیغمبر ما بگو! «قُلْ هَاذِهِ سَبِیلىِ أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ عَلىَ بَصِیرَة» (یوسف/108) قط میگویم خدا! «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى» نه من و همهی آنهایی هم که جا پای من میگذارند، همین است. فقط الله! «سُبْحَانَ الله» نه خدا شریک دارد که من به غیر خدا دعوت کنم «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِین» دقت کردید. پس این میشود بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی شما در همهی امورتان از خداوند متعال استعانت بجویید.
اگر کسی در مقام اضطرار بود دائماً یعنی در مقام بسم الله است. اگر کسی در مقام غریق بود، به تعبیر روایات، غریق وسط دریا وقتی همهی کشتی از کار میافتد، حال اضطرار پیدا میکند. این حال، حال اضطرار به حضرت حق است. اگر کسی در همهی احوال، حالش حال غریق است. حالا غریق زیر پایش شل شده، این بالای سر خودش را هم شل میبیند. همهی جوانبش شل است. اگر کسی اضطرار دائمی داشته باشد در مقام بسم الله، گفتند در مقام غریق باشید، عنایت فرمودید. این معنی بسم الله فی الجمله است.
بعد عرض میکنم که استعانت به اسم یعنی چه. که شرک هم نیست. عین توحید است. استعانت بالله تبارک و تعالی. آنوقت در روایات دارد اگر یک مؤمن این کار را نکرد، خدای متعال او را در فشار قرار میدهد، تا در فشار از شرک و غفلت نجات پیدا کند. فرمود: اگر بسم الله نگفتید، کاری انجام دادید، غباری از شرک بر دلتان مینشیند. آب خوردید، بسم الله نگفتید، این آب در گلوی شما گیر میکند، تا بفهمید، آنوقت میگویید: استغفرالله و چهار بار استغاثه میکنید. آن شرک شما جبران میشود. ولی اگر بسم الله گفتید، فرمود: اگر برای نوشیدن آب بسم الله بگویید و با سه جرعه الحمدلله بخورید، بهشت بر شما واجب میشود.
عرض من راجع به بسم الله الرحمن الرحیم بود که از افضل اذکار است. آدم بر آن با توجه مداومت کند، تا حقیقت این آیه به انسان عطا شود، در مقام بسم الله الرحمن الرحیم قرار بگیرد. آنوقت میتواند دائم با خدا باشد. آنوقت شرکش برداشته میشود.
عرض کردیم انسانها متفاوت هستند. بعضیها دائم در حال اضطرار به حضرت حق هستند. وقتی دائم در حال اضطرار به حضرت حق بودند، به امنیت مطلق هم میرسند. این اضطرار مقدمهی امنیت است. آنهایی که در مرحلهی اضطرار نیستند، خدای متعال گاهی شرایط اضطرار برایشان فراهم میکند، در آن شرایط اسباب از کار میافتند، ابتدا خوف شدید بر انسان مسلط میشود. بعد در کنار این خوف حضور حضرت حق احساس میشود، وقتی اسباب از کار افتادند. انسان میفهمد فقیر به آن کسی است که همیشه حاضر است. اینهایی که ما خیال میکردیم ما را نگه میدارند، اصلاً بیخود به آنها تکیه کرده بودیم، بیخود به کشتی تکیه کرده بودی که حالا بشکند و نتواند تو را نگه دارد. اول از شکستن کشتی میترسد، وقتی شکست کم کم میبیند کشتی هیچکاره بود، از اول هم او نگه نمیداشت وگرنه نمیشکست، خودش را نمیتواند نگه دارد. بعد کم کم آن کسی که ما را نگه میداشت، میآید و میفهمد او غیب شدنی نیست. او در دریا باشی، در خشکی باشی، وسط آسمان باشی، یکسان است. لذا فرمود کسی که در مقام بسم الله است، روی آب راه میرود، همینطور که روی خشکی راه میرود. روی هوا راه میرود، همینطور که روی آب راه میرود. این برای این است که وقتی انسان در مقام بسم الله قرار دارد، اضطرارش دائمی شد، اول اضطرار است، خوف است. بعد امنیت مطلق است. چون حضور او قدرت مطلق و آن اسماء الهی، اسم الهی را که نگهبان انسان است درک میکند. میبیند همهجا هست. در دریا باشی، در صحرا باشی، در برزخ باشی، میبیند در برزخ و دنیا هم فرقی نمیکند. لذا یک بسم الله میگوید، جواز را میگیرد، و در عالم آخرت میرود. آدمی که در مقام بسم الله است با یک بسم الله. هیچوقت نگاه نکرده بوده به عالم که حالا خیال کند چه اتفاقی دارد میافتد.
پشه روی چنار نشست. گفت: خودت را بگیر، میخواهم بپرم. گفت: من اصلاً متوجه نشدم تو نشستی. موحد اینطور است. هیچوقت متوجه نبوده که اینها هستند، که حالا بگوید: اینها میخواهند مرا رها کنند. اینها چه کسانی بودند؟ همیشه با حضرت حق بودند. در مقام بسم الله یک چنین مقامی است